داستان كوتاه آگهي ازدواج بخونيد
داستان كوتاه : دختر جوان اگر به خودش بود، دوست داشت در همان 20 سالگي كه مادرش مُرد و او هم به خاطر كثافتكاري هاي پدرش از خانه بيرون آمد، عروس شود تا ديگر او را نبيند، اما نشد.يعني خواستگار خوب نصيبش نشد! چند پسر جوان هم كه به او اظهار عشق كردند، همه سوء استفاده گر از آب در آمدند و اين طوري شد كه تا به خود آمد، ديد كه 27 سال از سنش مي گذرد.دختري زشتي نبود؛ اما گويي قسمتش آن بود كه ازدواج عاشقانه نصيبش نشود! و از هفته قبل بود كه عمه اش با آن پيشنهاد، وسوسه را به جانش انداخت: دختر چرا آگهي نمي زني؟ هزار تا دختر مي شناسم كه اين طوري ازدواج كردن و خوشبخت هم هستن.
اما او، ترديد داشت، دو دل بود. فكر مي كرد و از چند نفر هم شنيده بود كه: آگهي دادن مال بازنده هاست.اما خيلي احساس تنهايي مي كرد. چند روز فكر كرد تا بالاخره پيشنهاد عمه اش را پذيرفت. آگهي داد و فقط دو روز گذشت تا يك جواب نان و آبدار رسيد و او هم قرار ملاقات را تعيين كرد و ...
حالا اينجا بود. داخل يك رستوران شيك گرانقيمت و انتظار غريبه اي را مي كشيد كه قرار بود گل سرخي را به يقه اش بزند. همان طور كه سرش پايين بود متوجه شد كه يك نفر – با گل سرخ به يقه – سر ميزش نشست. اما همين كه سر بلند كرد با تعجب گفت: پدر ... شمايي؟
گردنت پيچيدهصبح يك زمستان سرد كه برف سنگيني هم آمده بود. مجبور شدم به بروجرد بروم. هوا هنوز روشن نشده بود كه به پل خرم آباد رسيدم.وسط پل به ناگاه به موتوري كه چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم.به سمت راست گرفتم، موتوري هم به راست پيچيد.به چپ، موتوري هم به چپ!خلاصه موتوري ليز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روي موتور به داخل رودخانه پرت شد.
وحشت زده و ترسيده، ماشين را نگه داشتم و با سرعت پايين رفتم ببينم چه شده؟ديدم گردن بيچاره ۱۸۰ درجه پيچيده ... با محاسبات ساده پزشكي، با خودم گفتم حتما زنده نمانده.
مايوس و ناراحت، دستم را رو سرم گذاشتم و از اتفاق پيش آمده اندوهگين بودم. در همين حال زير چشمي هم نگاهش مي كردم.با حيرت ديدم چشماش را باز كرد.با خود گفتم اين حقيقت ندارد. به او نگاه كردم و گفتم: سالمي؟با عصبانيت گفت: په چينه (پس چه شده؟) مثل يابو رانندگي ميكني؟با خودم گفتم اين دلنشينترين فحشي بود كه شنيده بودم. گفتم آقا تو را به خدا تكان نخور چون گردنت پيچيده.يك دفعه بلند شد گفت: چي پيچيده؟ چي موي تو؟( چي ميگي)؟ هوا سرد بود كاپشنم را از جلو پوشيدم سينه ام سرما نخوره!!!